تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

حرف های نگفته

حرف های نگفته

| Rei

نامه ای که روی میز کار پدرم بود رو برداشتم

بر روی جلده پاکت جمله "برای پسری که نتوانستم حس پدرانه ام را به او نشان دهم" خود نمایی می‌کرد. 

دستی که تلاش داشت تا گلویم را در گودال بغض فرو ببرد کنار زدم و نامه را از پاکت دراوردم و شروع به خواندن کردم:

تک پارت غمگین

تک پارت غمگین

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام این اولین تک پارتی من هست امیدوارم خوشتون بیاد بریم ادامه 

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

 ادرین #

خیلی وقته که من و مرینت ازدواج کردیم و الان مرینت باردار شده چند هفته بعد هم قرار بچه هامون به دنیا بیان خیلی خوشحالم که قراره اما و هوگو به دنیا بیان 

مرینت#

خیلی خوش حالم که بچه هامون سالم هستن و چند هفته بعد قرار به دنیا بیان 

                       - یک هفته بعد.......... - 

سرم داره درد میکنه * با فریاد ادرین رو صدا میزنه * 

+ ادرررریییینننن

_ چی شده مرینت مرینت 

+ ااادددرریین

- مرینت مرینت 

ادرین # 

سریع مرینت رو بردم بیمارستان 

- زن من حامله ست و بیهوش شده یکی بیاد کمک کنه 

° اقا خانم کجا هستن اقای دکتر رو صدا کنین بیاد 

- توی ماشین هست 

لایلا #

* خنده شیطانی * مرینت بیچاره چچچچچ تو چی میدونی که قراره چه  بلایی سرت بیاد * به یکی زنگ میزنه * 

@ اماده ای 

& بله اماده ام 

@ نقشه رو خوب فهمیدی باید به اون مرینت عوضی یه درس حسابی بدم 

& بله کاملا یادمه 

@ پس چرا هنوز قطع نکردی زود کارتو انجام بده 

بیمارستان #

° پس بریم  

- بله بله بفرمایید 

ادرین # 

خانم پرستار و اقای دکتر رو به سمت ماشین بردم و در رو باز کردم و مرینت رو روی تخت گذاشتن و بردن توی یک اتاق و گفتن باید بستری بشه و بهش سرم وصل کردن 

 & باید کارمو بکنم اگه این مواد رو به سرمش بزنم کارم انجام میشه 

لایلا#

حالا اون معجونی که بهش دادم تا با لباس پرستار بره و اونو به سرم مرینت بزنه باید ادرین بیچاره با مرینت و بچه هاش خداحافظی کنه چون دیگه قرار نیست اونارو ببینه 😈 * خنده شیطانی * 

خانم پرستار # 

برم یه سر به خانم دوپن چنگ بزنم ببینم حالشون چطوره 

خب نبض رو چک کنم 

چی چرا چیزی حس نمیکنم نکنه نه نه این امکان نداره 

* با فریاد * اقای دکتر زود بیاید اینجا 

ادرین #

نگران بودم که نکنه بلایی سر مرینت بیاد یهو یه صدای فریاد شنیدم دیدم از اتاق مرینت بود سریع قبل از دکتر رفتم تو پشتم هم اقای دکتر اومد تو 

~ چی شده چرا فریاد زدین 

° اقای دکتر نبض ایشون نمیزنه 

- چی این امکان نداره مرینت من منو تنها نمیزاره 

~ حال بچه ها چطوره 

° اونا هم........ 😭

- اونا چی بگو بچه هام چی شده 

° اونا اونا هم مردن 😭

- چی اخه چرا اخه چرا 

( و زار زار گریه میکنن ) 

خب تموم شد میدونم غمگین بود خودمم موقع نوشتن ناراحت شدم 

خلاصه لایلا تو هر رمانی نقشه پلیدی داره و هممون میدونیم اخر هر رمانی چی میشه مرینت و ادرین بهم میرسن 

امید وارم خوشتون بیاد