تک پارتی_خیانت در واقعیت
🖤🖤
منکلویی هستم باید ازدواج کنم خیلی خواستگار برام اومده ولی مادرم برام تصمیم میگرفت و کلا خودمم جوابن نه هستش ولی تا وقتی یک نفر اومد خواستگاریم بنظر مادرم بازم نظر بجای من میده ولی یک چیز دیگه معلوم بود مادرم جوابش بلست خوب من هم همین طور اون فلیکس بودیک خواهر داره که اسمش لایلاست بنظر خواهرش باهام جور باشه مادرم بله رو گفت اما فیلیکس گفت:آممممم نباید عروس جواب رو بگه
من گفتم راست میگه اما مادرم گفت باشه تو هم نطرت رو بگو
من برای اولین بار نظرم رو گفتم و باهاش ازدواج کردم
یک روز یکی از دوستام من رو به یک پارتی تعوت کرد و من هم رفتم اون وقت فیلیکس خواب بود و من آروم آروم رفتم بیرون
لایلا:دوستم من رو به پارتی تعوت کردم و من رفتم رسیدم به پارتی تاریک بود ولی رقس نور بود اما خوردم به کسی خوردم به کلویی من اون رو دیدم اما اون من رو ندید بعد ۱۵ دقیقه رفتم به خانه و به فیلیکس گفتم و اون من رو دعوا کرد بعد ۲ ساعت کلویی به خانه برگشت و فیلیکس از کلویی طلاق گرفت