تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

ســـرنوشت بی‌پایـــان ؛ پـارت ³

ســـرنوشت بی‌پایـــان ؛ پـارت ³

| ⋆ℳ𝖾𝗅︎𝗈𝗋𝗂𝗇︎

تقدیم نگاه های زیبای فرشته ها ✨

داشتم تو اینستا می‌چرخیدم که یهو دیدم پارسا نشست کنارم...

-شاپرك من...من...

+تو چی پارسا ؟! توچی ؟! 

-من فکر کنم عاشقت شدم...

+تو ؟! عاشق ؟! اونم عاشق من ؟! چه چرت و پرتا ، فکر کنم لازم به یادآوری باشه که چند سال پیش بخواطر عاشق شدن کم مونده بود بمیرم...

-من واقعا بچه بودم ، درکی از این چیزا نداشتم ، ولی بشدت پشیمونم...

+پشیمونی ؟! خب پشیمون باش ! به چه دردم میخوره ؟! کدوم دردمو درمون می‌کنه ایشال‍ا ؟!

-اختل‍ال پس از سانحه گرفتی ؟! من واقعا عـ...

گوشیم زنگ خورد جواب دادم تا شده از اون جو و فضا بیرون بیام ، چرا باید اینجوری بشه ؟! چرا باید این آدم عاشقم بشه ؟!

+الو ، نیلو الهی شاپرك قربونت بشه !!!

-وا ، چیشده حال‍ا ؟!

+فرشته نجاتمی بقرآن ، عیکاش امروز بر نمیگشتیم نیلو از وقتی برگشتیم کلی اتفاق وحشتناك افتاده

-تعریفکن دختررررررر

+وقتی برگشتم امید بهم زنگ زد منو واسه عروسیش دعوت کرد...

-واااااا ، پسره ی دختر باززززززز ، آخه کدوم ال‍اغی اکسشو واسه عروسیش دعوت می‌کنه عیخدایااااا ، شاپرك ، منو نیگا اون که ال‍ان تورو دعوت کرده توعم از فرصت استفاده کن و یه پسر بردار و بعنوان دوست پسرت با خودت ببر یکم زرنگ باش دختر

+دیوونه شدی تو ؟! اینکار اصن به من نمیاد

-ولی بهش فکر کنیاااااااا حال‍ا بقیه اتفاقاتو تعریفکن

+آرهبابا ، پارسا بعد از ۱۰ سال اومده و میگه عاشقمه !

-چیگفتیییییی ؟! عاشقتهههه ؟! 

+متاسفانه

-ولی دختر از فرصت استفاده کننننننن با یه تیر دو نشون بزنننن حال‍ام برو رابطتو باهاش بهتر کن بعد بحث عروسی رو پیش بکشیا من فعل‍ا قطع میکنم... بدو دختر

قطع کرد... به همین راحتی... سختبود...

برگشتم تو هال و نشستم کنار پارسا 

+گفتی عاشقم شدی نه ؟! 

-آره عاشقت شدم چه جورم !

+ثابت کن...

-هرکاری بگی میکنم... هرجور بخوای ثابتش میکنم...

+راحته یکم دقت کنی میتونی انجامش بدی چون همچینم سخت نیست ، پنجشنبه عروسی دوست‌پسر سابقمه باید اونجا مثل دوست پسرم رفتار کنی ، طوری که توجه همه رو من و تو باشه ، اوکی ؟!

-باشه پس ، انجامش میدم...

+برای لباس هم با دوستم هماهنگ میکنم واست بگیره...

پنجشنبه ساعت ۹و نیم صبح :

با بی‌حالی بلند شدم و با قیافه وحشتناك خودم توی آینه مواجه شدم انگار روبروم یه جن وایساده ، یاخدااااا 

بعد از نیم ساعت به خودم رسیدن ، رفتم پایین پیش بقیه

هیچکس نبود ! فقط شیرین و پارسا...

+بقیه کجان ؟!

-صب شمام بخیر شاپرك خانوم... 

+جدا حوصله ندارم شیرین ولم کنااااا

رفتم سمت پارسا و نشستم کنارش...

+صبت بخیر 

-دیشب راحت خوابیدی ؟!

+آره ، چیزی خوردی ؟! 

-آره صبح با مامان و خاله و این بزغاله... خواستن بیدارت کنن گفتم دیشب دیر خوابیدی بزارن یکمم بخوابی

+مرسی عزیزم

×عزیزممممم ؟! چتونه شماهاااااا ؟! وایسا ببینم نکنه چیزی بین شما دوتاسسسسس ؟!

گوشیم زنگ خورد 

+الو ، بفرمایید

-لطفا زود خودتونو به بیمارستان پارسیان برسونید..........

باچیزی که شنیدم گوشی از دستم افتاد ، امکان نداره ، نمیشهههه رنگم پرید و تپش قلب گرفتم

 

 

امیدوارم لذت برده باشید از پارت جدیدمون🌹