روز و شب عاشقی پارت 2
برو ادمه
سلام یک دونه لایک دیگه میخواست ولی من پارت دادم
مامانم تو آشپزخونه بود رفت تا کمکش بدم لیوان ها رو از توی کابینت بیرون آوردم و داشتم داخل سینی میچیدم که یهو بابام عصبانی اومد داخل آشپزخونه و گفت:امشب کنسل
مامان:چرا؟
بابا:چون که الان منشی زنگ زد گفت که گابریل 2 میلیارد پولمون رو بالا کشیده و در ضمن مرینت نامزدی تو و آدرین هم بهم میخوره
مرینت:اشک داخل چشمام جمع شده بود و بغص داشت گلوم رو خفه میکرد همین طور خشکم زده بود که با صدای شکستن چیزی به خودم اومدم نگاهم به پایین افتاد که دیدم یکی از لیوان ها افتاده و هزار تیکه شده
بیخیال لیوان شدم و سریع دویدم داخل خودم رو پرت کردم روی تخت و اینقدر گریه کردم که خوابم برد
پایان فلش بک
بیدار شدم و دیدم باز هم نشسته از دست این که گریه کردم خوابم برده که یهو...
میخوام توی خماری بمونید برای پارت بعد 6 لایک و 7 تا کامنت