داستان من پارت ۶
سلام خیلی دیر شد میدونم
- اشکال نداره آدرین
+ باشه
- من صبحونه درست می کنم
+ باشه
بعد از صبحونه با آدرین رفتیم پیادهروی
- میگم تو لایلا رو دوست داری
+ قبلا و لی الان...
- میدونم مزاحم عشقت شدم
+ نه این چه حرفیه
- آره
از زبان آدرین
+ببین من الان تورو دوست دارم نه اون رو
- ایییی
_ سلام آقای اگرست میایی این طرف
ببین اگه بخوای نزدیک اون دختر بری اون رو میکشم
+ بابا باشه
- چی شد
+ بیا
دست مرینت رو گرفتم و بردم توی یه ویلا که از شهر دور بود
+ مرینت تو دیگه اینجا زندگی میکنی با من وقت شب
داستان رو برای مرینت توضیح دادم
+ دوتا بادیگارد همرات میزارم
- باشه
شب شد
+ سلام مرینت کجایی
رفتم اتاق و دیدم مرینت داره گریه میکنه
+ مرینت ناراحت نباش اینجا جات امنه
- برای اینکه تورو نمی بینم 😭😭😭
بغل کردم و تا صبح تو بغل هم خوابیدیم
تموم شد بای