تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

داستان من پارت ۶

| 🖤Billy Alish💚

سلام خیلی دیر شد میدونم

- اشکال نداره آدرین

+ باشه 

- من صبحونه درست می کنم 

+ باشه 

بعد از صبحونه با آدرین رفتیم پیاده‌روی 

- میگم تو لایلا رو دوست داری 

+ قبلا و لی الان...

- میدونم مزاحم عشقت شدم 

+ نه این چه حرفیه

- آره 

                 از زبان آدرین 

+ببین من الان تورو دوست دارم نه اون رو 

- ایییی 

_ سلام آقای اگرست  میایی این طرف 

ببین اگه بخوای نزدیک اون دختر بری اون رو میکشم 

+ بابا باشه 

- چی شد 

+ بیا 

دست مرینت رو گرفتم و بردم توی یه ویلا که از شهر دور بود 

+ مرینت تو دیگه اینجا زندگی می‌کنی با من وقت شب 

داستان رو برای مرینت توضیح دادم

+ دوتا بادیگارد همرات میزارم 

- باشه 

شب شد 

+ سلام مرینت کجایی 

رفتم اتاق و دیدم مرینت داره گریه می‌کنه 

+ مرینت ناراحت نباش اینجا جات امنه 

- برای اینکه تورو نمی بینم 😭😭😭

بغل کردم و تا صبح تو بغل هم خوابیدیم 

تموم شد بای