دلبر اغواگرp1.s1☠️
ادامه مطالب منتظرته🖇
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••
#دلــبر__اغــواگــر☘🧡!َ
「 #𝐏𝐚𝐫𝐭_1 」
با چشمای سرخ نگاهی به بزرگتر ها کردم
هنوز هم انگار خوابم
نگاهی به نیمرخ دختر کنار دستم انداختم
گونه کبو*دش حالم رو بد میکرد
مامان میگفت تازه پونزده سا.لش شده
هنوز هم امید داشتم یکی این عقد مسخره رو تموم کنه
چرا باید همیشه کار اشتباه شاهو رو من جبران کنم
با صدای عاقد از فکر بیرون رفتم
_دوشیزه مکرمه خانم نارین صالحی آیا وکیلم شما را به عقد دائمی شاهان توکلی در بیاورم ؟؟
نیشخندی زدم ،هنوز شک داشتم این دختر کنارم دوشیزه هست یا نه
نگاهی به نارین کردم
دونه های شفاف اشک از گوشه چشمش میریخت
با چشم غره ای که مامانش بهش رفت با صدای لرزون جواب عاقد رو داد
_بله
اینقدر بچه بود که هنوز نمیدونست باید چجوری بله سر سفره عقد رو بگه
ته دلم واسش ناراحت بودم اما وقتی یادم می افته چه بلایی سرم اومده آتش خش.م و نفر.ت توی دلم شعله میکشید
مامان با لبخند نزدیکم شد
_شاهان بیا این حلقه رو دست عروست کن
چشم هامو بستم
_مامان این عقد به علاقه من نبوده ،مثل اینکه یادتون رفته شما منو مجبو*ر کردین یه دختر که نصف سن منو داره رو عقد کنم ؟؟؟
مامان با نگرانی نگام کرد
_قربو.نت برم عزیزم ،بالاخره شاهو یه اشتباهی کرده ،خودش هم معلوم نیس کجا رفته ،باید یه جوری این ابروی ریخته رو جمع کنیم؟؟
_خب یکم صبر میکردین پیداش میشد
_خودت که شاهد بودی یک هفته اس دنبالش هستیم اما اب شده رفته تو زمین ،یه نگاه به این دختر بکن ،اگه دو روز دیگه خونه باباش می موند دیگه زنده نمیذاشتنش
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••
❤️
پارت بعدی شرایطی نداره اونم الن اپ میکنم
🤲🏻✨