داستان من پارت۳
| 🖤Billy Alish💚
💟از زبان مرینت 💟
مامانم 😯
آدرین:مامانم چی؟؟؟
مامانو بابا فوت...
یهو بیهوش شدم.....
🪐 از زبان آدرین 🪐
مرینت رو بردم بیمارستان 🚑
بعد از ۴۰ پدر مادر مرینت سعی کردم به مرینت کمک کنم.👍🏻
مرینت رو آوردم پیش خودم که مراقب اش باشم.👩❤️👨
لایلا اتاق بقلی بود اون قبلا جای مرینت یعنی میز بقلی من کار میکرد .
💟 از زبان مرینت 💟
هر روز با آدرین به خونه بر میگشتیم تا...
بگید چه اتفاقی خواهد افتاد.....
👋🏻بای👋🏻
بلاخره پارت۳ (~ ̄³ ̄)~