𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 𝐥𝐢𝐞💋
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟏𝟔
.
و با تعجب نگاه پیاز میکنه و پیتر قدم قدم میاد سمت جک و خم میشه و دستشو گذاشت رو گردن پیتر و بلند شد گفت: ماریا این نبض نداره
ماریا: یعنی چی؟
پیتر: دارم میگم نبض نداره
ماریا: عه وا یعنی مرده. !!?
پیتر: اره دیگه
و یهو صدا زنگ گوشی ماریا به صدا در اومد و ماریا نگاه صفحه گوشیش کرد و رابرت(دوباره میگم اسم واقعیت نیست)
ماریا: ببخشید من اینو جواب بدم
و پیاز یک نگاهی از حالت سوال که منظورش کی زنگ زده میکنه و ماریا میره بیرون و دکمه سبز رو میزنه و میزاره دمه گوشش
ماریا: چته چی میخوای؟ .
رابرت: اگه سرت رو کج کنید منم میبینی
و ماریا اول از حرف رابرت تعجب کرد ولی سرش رو کج کرد و ماشین رابرت رو دید و داشت به سمت ماشین میرفت
و داشت مبایلش رو میذاشت تو کیفش ولی یهو دستش سوز داد و وایساد و دست چپش رو گذاشت
رو دست راستش و دید میکرد و دوباره شروع کرد له حرکت کردم و دره ماشین را باز کرد و سوار شد ولی به رابرت محل نمیداد
و تو مسیر هیچی نمیگفتن و سکوت بود که یهو رابرت سکوت را میشکنه و میگه: دوسش داری.؟
ماریا بازم محلش نداد و جوابش هم نداد
رابرت: جک چی شد. ؟
ماریا بازم بهش چیزی نگفت
رابرت: خو یک چیزی بگو.
ماریا: ببند آبتین
رابرت(آبتین): عه خو بم نگو آبتین ولی جک چی شد
ماریا: اون گور بگوری رو میگی اون نمیدونم یهو سکته کرد
رابرت(بش بگین آبتین دیگه): عه مرد!!!
ماریا: آبتین ببند
آبتین: باشه خوشگلم
ماریا با داد: ببنننننننندددددد
و بعد چند دقیقه رسیدن با صحنه خیلی عجیبی روبه رو شدم این خیلی براشون سوال بود اخه برای اونا امکان نداشت
ماریا و ابتین دهنشون باز مونده بود و بدو بدو رفتن کل خونه رو گشتن و رسیدن به اتاق اریک و دره اتاق اریک رو باز کردن ولی اریک تو خونه بود
ماریا: چرا هیچکی نیست. ؟
اریک: رفتن رستوران یک چیزی بخورن
ماریا: آها
اریک: یک لحظه با من بیاید میخوام یک چیزی نشونتون بدم
و آبتین و ماریا باشه گفتن و پشت اریک رفتن به پذیرایی و نشستم رو یک صندلی های میزی و اریک داشت با لپ تاپ رو باز کرد و باش ور رفت تا یک چیزی رو باز میکنه.
و همون جور که داشت با لپ تاپ ور میرفت و همزمان میگفت: ماریا دیشب وقتی تو اتاق بودیم و داشتم با پیتر حرف میزدم وقتی رفتی و گفتم رابرت بره دنبالت و رفتم دوربین هارو چک کردم
ماریا: خب
اریک: متوجه نگاهای خیره کننده ی جیمز نشدی؟
ماریا: اممم ن.ن.ه
و لپ تاپ رو جلو ماریا و ابتین گرفت و گفت: نگاه کنید
ماریا ابتین دهنشون باز مونده بود و
ماریا: این فیلم.م.مای دور.ر.ب.بینه؟
اریک: اره
برا همه باور نکردنی بود در فیلمه دوربین جیمز دیده میشد که خیره شده بود به ماریا
ماریا: م.م.من ج.ج.ی.م.مز.ز و ا.ا.ب.ت.ین میک.ش.شم (نقطه ها یعنی لکنت که یعنی ماریا گفته: من جیمز و ابتین رو میکشم)
ابتین: بگو رابرت
ماریا: ببن.ن.د...
اریک: تو................................
━━━━━━༺🖤༻ ━━━━━━
بچه ها خیلیا گفتن اسم ها شخصیت رمان رو کپی کردن ولی بچه ها ماریا که اسم خودمه و فلورا اریک پیتر هم تو گوگل پیدا کردم و همین و اسم های رمان رو از گوگل میارم