𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 𝐥𝐢𝐞💋
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟏𝟎
.
من : یک چند روز بدون آب نگهش میداریم و بعد گاو صندوقو باز میکنیم
فلورا: اوکی بیبی من میرم بیرون
من: برو
و فلورا رفتش بیرون و منم نفس عمیقی کشیدم خیلی حالم جا اومد هه هه هه خانوادش تا چند ساعت دیگه میان ولی اون اینجا داره زجرشو میکشه 😅😅
رفتم تو اشپز خونه تا غذامو بخورم و نشستم رو میز و بعد اینکه غذامو خودم یادم اوفتاد که ماشین ماریا دمه در مخفی گاهمه وای شاید شک کنن و دستور دادم ماشینو بردارن
از زبان ماریا
به هوش اومد و یکم به اطرافم نگاه کردم خیلی تاریک بود یک جایی مثل انباری ولی بزرگ تر حالم بد بود فکر کنم خیلی گذشته خیلی گشنم بود و همون طور تشنه واییی من الان چیکار کنم؟
از زبان اریک
وای معلوم نیست این دختره چشم سفید کجا رفته خو الان ساعت 4 ظهره تا ساعت 6 مامان بابا میان وایی خو الان چیکار اها میرم پیش پیتر و یک لباسی پوشیدم و وای ماشین که پیش خودشه من الان دیوونه میشم چیکار خو میرم با اسنپ و دره خونه رو باز کردم و از خیاط رد شدم و دره حیاطو باز کردم و وایییی ماشین که اینجاس ولی من دیدم اون با ماشین رفت من دیدم من از پنجره دیدم و سوییچ ماشین رو ماشین بود برش داشتم و سوار ماشین شدم و یک چیزی رو رو صندلی کناری راننده بود و برش داشتم و نوشته بود: نگران اون خواهرت نباش اصلا هم دونبالش نگرد
و سریع ماشینو روشن کردم و با سرعت به سمت خونه پیتر رفتم خیلی استرس داشتم و یکم نگرانش شده بودم و بعد چند دقیقه رسیدم با استرس در خونه پیتر رو زدم
پیتر: عه سلام یک چند وقت بود که نبودی
اریک: ببین الان اصلا حالم خوب نیست خیلی دلشوره دارم
پیتر: باشه بیا تو برام تعریف کن
و درو کامل باز کرد و منم رفتم تو و رفتم رو مبلا نشستم و اونم اومد کنارم نشست
پیتر: خب بگو چی شده
من: ببین ماریا نیستش گم شده
پیتر: مگه حیوون خونگیته گم بشه😅
من: دارم جدی میگم نیستش و با ماشین رفت ولی الان ماشین دمه در خونه بود یک نامه ای هم توش بود بیا ببینش
پیتر: بده ببینم
(بعد اینکه پیتر نامهه رو خوند)
پیتر: امم الان میخوای چیکار کنی؟
من: یک گروهی بزاری بیفتن دونبالش تا پیداش کنن
پیتر: باشه حتما حالا چرا ناراحتی
من: خو تا چند ساعت دیگه مامان بابام میان من چی جواب بدن
پیتر: باشه ناراحت نباش من درستش میکنم
بعد کلی حرف و حرفو وراجی از خونه خارج شدمو خداحافظی کردم و رفتم خونه
از زبان پیتر
بعد اینکه اریک رفت استرس گرفتم وایی نکنه بلایی سره ماریا اومده باشه وایی نکنه دزدیده باشنش و همین جوری این سوالا رو تو ذهنم داشتم و سوار ماشین شدم و رفتم اداره پلیسم و ناراحتی وارد شدم چند نفرو جمع کردم و گفتم دونبال ماریا بگردن
از زبان ماریا
از سره گشنگی بیهوش شده بودم الان به هوش اومدم و میخواستم از جام باشم که پاشدم و صدا قدم هایی میومد و وقتی بیشتر نزدیک شد تونستم کامل ببینمش اون جک بود و یک قدم نزدیکش شدم گفتم: کثافت میزاری برم یااااااااااا ننننهههه
جک: تا هفته بعد همین جا میتَمـرگی
من: چی من مامان بابام میان نمیتونم بمونم مگه مسخره بازیه
جک: ساعت رو میدی یا بدون آب اینجا میمونی انتخاب با خودت
من: کثافت کاری خودت تو گاوصندچق منه و منم مهریمو میخوام درضم بگم پلیسا خیلی راحت منو پیدا میکنن
جک: منظورت از پلیسا همون نامزد جلفته
من: تو از کجا میشناسیش؟
جک: به خودم مربوطه حالا ساعتو میدی؟ یا بزور بگیرم؟
من: هیچ کدام من اصلان بهت نمیدم نمیدونم و لوت میدم
جک: باشه ولی یادت باشه خودت منو مجبور کردی
من: من تورو اصلان به هیچی مجبور نکردم
جک: حالا که مامان بابات بیان و هفته بعد همه فکو فامیلات بیان وقتی تو نیستی چی؟
من: تو اینا رو از کجا میدونی بزار برممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
و دیدم داره از در میره بیرون و منم بدو بدو رفتم سمت در ولی قبل اینکه برسم درو بست وایی الان چی کنم
3 روز بعد از زبان پیتر
با عصبانیت وارد ادامه پلیسم شدم ولی ما بش میگیم سازمان و با عصبانیت وارد سازمان شدم و درو محکم کوبیدم به هم خیلی عصبانی بودم رو صندلی نشستم
من با داددددد: چرا نتونستید پیداشششششش کنیدددددددددد ابلحااااااا
یکی از کارکنان: ببخشید قربان ولی ما به یه نفری شک داری
من: کککککککییی
اون کارمنده با صدا محو: همسر سابقش
من اروم شدم: واو خب بریم دونبالش
کارمنده: فعلا دونبالشیم
از زبان ماریا
سه روز گذشته و خیلی سخت گذشته روزی یک لیوان آب و یک بشقاب غذا بهم میدادن خیلی حالم این روزا بد بود خیلی بد دل درد داشتم
از زبان اریک
یه روز از اون اتفاق بد میگذشت و مامان بابا خیلی داغ دار بودن رفتم تو پذیرایی و مامان هم داشت گریه میکرد هممون استرس داشتیم نکنه بلایی سرش اومده باشه و تا 2 روز دیگه همه فکو فامیل میومدن نمیدونستیم چیکار کنیم ا
ین 3 روز خیلی سخت گذشت
من: مامان بابا ما مجبوریم که به همه بگیم که ماریا نیستش
از زبان ماریا
داشتم تشنگی میکشیدم که جک وارد شد و به سمتم اومد و......
━━━━━━༺🖤༻ ━━━━━━