پارت4 عشق زندگی
بفرمائید ایدامه
و معذرت خواهی
یه چیز محکم خورد روی سرم و بیهوش شدم
آروم آروم چشمارو باز کردم
بیهوشی طولانی نبود
سرم رو بلند کردم
یه پسر با موهای طلایی
درست مثل آدرین اما...
آدرین کنارم بود پس این کیه
آدرین
چشمارو باز کردم مرینت کنارم بود و...
_فیلیکس؟
+آدرین تو تو اون رو میشناسی؟
_نه یعنی آ آره
+😮( چند ثانیه بعد)🥺
÷آدرین
_ازم چی میخوای
÷انتقام
_چرا
÷برای...مادرم
_فیلیکس من من مادرت رو نکشتم
÷چرا تو کشتیش آدرین تو
_نه من نکشتمش
+ آدرین اینجا چه خبره؟
_هیچی
÷چیزی نیست خانوم کوچولو
ببینم آدرین تو با این ازدواج کردی؟
_به تو ربطی نداره ولمون کن
÷خب کارو سخت میکنی
من میخوام تورو بکشم
_تو دست به من نمیرسه فیلیکس
÷دستم که به عشقت میرسه
_ تو دستت رو به مرینت بزنی خودم میکشمت
÷پس اسمش مرینته
توی همون لحظه دستام رو باز کردمو با یه چوب بزرگ زدم توی سرش
_مرینت فرار کن
و دستای مرینتو باز کردم
مرینت
از اونجا فرار کردیم و رفتیم خونه
+چرا آدرین میخواست بکشتت
_برای اینکه...
اون فکر میکنه من مادرشو کشتم اما
+نکشتی
درسته؟
_اوهوم
دینگ دینگ
زنگ در خورد
+بله
÷منم
+شما؟
و در شکسته شد
_مرینت مواظب باش
سریع دست آدرینو گرفتم و فرار کردیم پیش آلیا
+و_سلام آلیا
=سلام چیشده ؟
_فیلیکس پسر خاله ی منه و میخواد منو بکشه
=چرا؟
و اینکه داستان رو گفت حالا 1ماه بعد
(مرینت و آدرین ازدواج کردن)
فیلیکسم پیداشون نکرد
مرینت
آدرین بیرون بود و من و آلیا تنها بودیم
آلیا خسته بود و رفت که بخوابه
دینگ دینگ
حتما آدرین بود درو باز کردم که دیدم...
+آ آدرین؟
نویسنده
نگاه تعجب آمیز و همین
اهان و جیغ کوتاه آروم
خب دیگه جنایی شد حالا مونده تا اون قسمتا
و یک بار دیگه ببخشید به خاطرت بد قولی و دیر گذاشتن پست
واقعا ببخشید
خب دیگه حرفی ندارم
تا پارت بعد ۴تا کامنت و ۳ تا لایک
بای بای♥️♥️💙💙❤❤
(2503کاراکتر)
🌸🌸🌸💙💙