عشق نا تمام p1
رمان جدید دادم
های
من مرینت هستم
با خواهرم کلویی زندگی میکنم
و مادر پدر به چین رفتن
من و کلویی هم کلاسی هستیم
و کلا درس را تمام کردیم
من یک شغلی داشتم که کلویی ازم گرفت
و خیلی ناراحتم
کلویی:خدمت کار برو برام چای بیار
مرینت:من خدمت کار نیستم
کلویی:به توچه بیار
مرینت:ولم کن
کلویی:کجا
مرینت:میرم توی اتاق
کلویی:اول چای بیار
مرینت:نمی خوام
کلویی:نخوا پرو
مرینت:من نرفتم توی اتاق بجاش رفتم بیرون داشتم قدم میزدم یک نفر پشت سرم بود از دوربین نگاه کردن دیدم که یک پسر خوش تیپ بود به نام آدرین
آدرین:خانم شماره بدم پاره کنید البته پاره که نکنید
مرینت:آممممم شماره
آدرین:بله
مرینت:آره حتما
آدرین:بگید
مرینت: 09567894512090
آدرین::ممنون به تون زنگ میزنم
مرینت:حتما زنگ بزنید بای
آدرین:عه کجا خودم میرسونمتون
مرینت:نه ممنون
آدرین:خواهش میکنم بفرمایید
مرینت:آممم خوب نمیتونم
آدرین:چرا
مرینت:چون من یک خواهری دارم خیلی سخت گیره
آدرین:ازت بزرگ تره
مرینت:نه هم سنیم شما چی
آدرین:بگم که تمام درسم
مرینت:پس هم سن خودمی
آدرین:عه