تغییر تنفر به عشق❤️
Part1
از زبان مرینت
وارد کلاس شدم💒آقا معلم بهم گفت که خودم را معرفی کنم پس دفترم را در آوردم و نوشتم سلام من مرینت هستم و از دیدن با شما خوشحال هستم🍭⛓️
که آدرین به فکر اذیت کردن او افتاد .
یک ربع بعد از زبان لایلا
زنگ کلاس خورد که آقا معلم من را صدا زد
استاد:لایلا از روی متن بخون .🕸🕷
لایلا:دخترک تجها وادر مردشه سد که همه.....
استاد:لایلا بیشتر تمرین کن🐯
استاد مرینت را صدا زد
مرینت:عامالا ناتت مالب بیلا سیووگجه....
(بچه ها مرینت نمی تونه حرف بزنه)
لایلا (زیر لب):واقعاکههههه🐯
که یهو آقا معلم آدرین را صدا زد
آدرین:عاماتا کات ناتا بای سورر.......
استاد:آدرین وقت شوخه نیست😡😡😡😡😡
از زبان مرینت
زنگ که خورد آدرین توی گوشم داد زد و سمعک هام را در آورد و انداخت دور و نمی دونم چجوری به مامانم بگم🌸💮🖇
زنگ آخر بود که وقتی وارد شدم چیزای بدی در موردم نوشتن که آدرین برام پاکشون کرد🔮🌌
از زبان آدرین
روی تخته حرف هایی درمورد اون دختره نوشتم و وقتی وارد شد براش پاکشون کردم که یعنی کار من نبوده 🕸🔗و گفتم :اُه چه چیزی نوشتن بی معرفتا بزار برات پاکشون کنم .وقتی پاکشون کردم رو تخته نوشت ممنون💝
_____________________________________
خب خب تمام شد 🍭
امید وارم دوباره مجبور به پاک کردن این پارت نشم☺️
تا پارت بعد بایی👋🏻👋🏻👋🏻