تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

تغییر تنفر به عشق❤️

تغییر تنفر به عشق❤️

| ⭒ᴀʏɴᴀᴢ⭒

Part 6

از زبان مرینت

صبح شد و من خیلی خوشحال بودم که تیشرت سفیدم که روش یک قلب قرمز بود پوشیدم با یک دامن کوتاه .

نشستم روی صندلی میز آرایشم که گوشواره های شکوفه گیلاس که کلارا قبل از مرگش به من داد را پوشیدم .

( بچه ها کِلارا دوست ابتدایی مرینت هست که تو راهنمایی پانکراستش از کار میوفتد و بعد از یک سال می میرد و اینکه پانکراست مسئول

درست کردن انرژی هست و وقتی از کار بیوفته بعد از یک یا ۲ سال اون فرد میمیرد.)

روی صورتم یک میکاپ ساده انجام دادم که آلیا زنگ زد و گفت زود باش بیا کفشای سفیدم را پوشیدم و رفتم بیرون و با الیا سوار مترو شدیم.

از زبان آلیا

بهش زنگ زدم و دیدم از در اومد بیرون و گفت زود باش بریم سوار مترو که شدم دیدم هنوز گوشواره های شکفه گلاس کلارا را دارد  واز ش پرسیدم هنوز داریش ؟؟

از زبان مرینت

از پرسیدن سوالش تعجب کردم و گفتم اره اخه او قبل از تو بهترین دوستم بود و وقتی بهش فکر میکنم  می مبینم که مرگ غمنگیزی داشت  وتوی سن کمی مرد و نمی دونم حال پدر مادرش چطوره و تصمیم گرفتم که یک روز برم خونه کِلارا .

از زبان آلیا

از جوابش چشام چهار تا شد چون اون ادم خجالتی بود و بعد فهمیدم که اون تغییر کرده و منم که تغییر نکردم .

از زبان مرینت

دیدم همه ی بچه ها هستن حتی لایلا و بعد پنی گفت بریم سوار ترن هوایی بریم که خیلی تند می رفت و خیلی هم طولانی.

_____________________________________

خب تمام شد و فکر کنم خیلی طولانی شد 🍭🍡

تا پارت بعد خداحافظ

۱۴۵۱ کراکتر