
تنها عشقم پارت5
| Starnge thing
الان بگم پارت خیلی خیلی کوتاهه
الکس خارج از کشور بود نمیدونم چیکار کنم
تنها کار همینه که فقط از اینجا برم
من نمی تونم بچه بزرگ کنم من مادر نیستم
یه چاقو از تو ظرف برداشتم
ببخشید نمیتونم بغلت کنم و تنها عشقم رو از دست دادم
چاقو رو تو شکمم فشار دادم و فقط جیغ زدم
تنها چیز که دیدم سقف اتاق بود
الکس
تو راهرو ی تیمارستان بودم که صدای جیغ از اتاق مرینت اومد رفتم و دیدم مرینت از حال رفته و همه جا پر از خون
یاد اون موقع که مرینت دوست داشت بچه دار شه افتادم اشک تو چشام جمع شد
۷ دقیقه بعد
مرینتو نگاه میکردم و اشک میریختم یعنی زندگی به پایان رسید........
خیلی زود بود
۶۳۵ کاراکتر