عمارت رویایے..❥

برو ادامه مطلب

آدرین:مرینت خستم

مرینت:به من چه برو بخواب 

آدرین:خوب رفتم تو نمیای

مرینت:خدمت کار میره بچه رو میخوابونه

آدرین:پس تو بیا

مرینت:نه من هم باید برم ببینمش

آدرین:اکی

بگزریم

لوکا:کلویی تولدت مبارک 

کلویی:تنکس لوکا تنکس همه تون 

کاگامی:لوکا میتونم باهات تنها حرف بزنم

لوکا:آره آره حتما

کلویی:اما لوکا وایسا

لوکا:یک دقیقه میرم 

کلویی:باشه بزار تایم بگیرم 

لوکا:بله کاگامی:

کاگامی:ما به زودی ازدواج میکنیم

لوکا:خوب

کاگامی:خوب پس باید کات کنی با کلویی و لایلا

لوکا:آممم کاگامی..........

کاگامی:لوکا هیچی نگو فقط کات کن اگر قبول نکنی

 ازدواج نمیکنم

لوکا:خوب نکن

کاگامی:هان باشه من هم باهات کات میکنم

لوکا:بکن بکن من از اول عاشق لایلا بودم 

کاگامی:من با تو حرفی ندارم من باه......چی

لوکا:آره برو گفتی باهام حرف نمیزنی برو

کاگامی:میرم میرم پرو

راوی:کاگامی به پاریس رفت