تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

جهنم سفید2p

| ✯Gᵣₐy bᵤₜₜₑᵣfₗy✯

بخاطر کوتاه بودن پارت قبل گذاشتم.

ساعت۱۱صبح شده بود و مادرش هنوز خواب بود.

_مادر چرا هنوز خوابی،بیدارشو دیگه!

بطور ناگهانی دستش را روی قلب مادرش گذاشت،گوش های او چیزی نشنید،خیالاتی شده بود؟

_مادر...

نه،انگار همه چیز واقعی بود،با اشک به مادرش خیره شد؛او مرده بود.

با وحشت از خواب پرید،کابوسش دوباره به سراغش آمده بود.

امروز،روز نحس تاجگذاری اش و همینطور سالگرد مرگ مادرش بود.


دو گرگ با ترس به ماه هلالی شکل خیره شدند،تاجگذاری شاهزاده نزدیک به شروع شدن بود،جفت آنها معنی این ماه را می دانستند؛یک اتفاق غیرمنتظره!


جبرئیل برای رفتن به مراسم تاجگذاری پیش قدم شد،اولین باری بود که به مراسم تاجگذاری یک گرگینه می رفت.وارد محل مراسم شد،پچ پچ ها درباره اش سرگرفت؛همه او را یک نحس و اشتباه خطاب می کردند.

_قاتل۴۰تا همنوع خودش؟!اونم در۵سالگی؟!شوخی میکنی؟!اون حتی لیاقت زنده بودن هم نداره!

شاهزاده وارد شد و سکوت برتمام سالن حکم فرما شد.

آن چشم ها،چرا آنقدر آشنا بودند؟همان پسر۲۰۰۱سال پیش...

سال0000


تازه به خودش آمد،او چکار کرده بود؟۴۰نفر از همنوعان خودش را کشته بود؟!امکان نداشت...

به گریه افتاد.

_شما به جرم کشتن۲۰پری و۲۰فرشته دستگیرید.