تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

دلبر اغواگرs3.p3🤡

| 𝕬𝕸𝕴𝕽

یوحححححححح🤡🚶‍♂️

•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••
#دلــبر__اغــواگــر☘🧡!َ
「 #𝐏𝐚𝐫𝐭_23 」⁦
به سمت حمام رفتم 
اب سرد حالم رو بهتر کرد 
دیشب خواب خوبی داشتم ،برای همین سرحال موهام رو سشوار زدم ،زیر لب آواز میخوندم و لباس پوشیدم 
با صدای خنده های نارین از توی اشپز خونه به اشپز خونه رفتم 
مامان با چشمای گرد نگام کرد
_واه مامان جان تو که دیشب رفتی 
_ساعت ۲ نصف شب برگشتم 
مامان شیطون نگام کرد که واسه اولین بار خجالت کشیدم 
_بیا عزیزم بشین پیش نارین صبحانه بخور 
نارین لقمه های کوچیک میگرفت و میخورد
_خودت فنچی ،لقمه هاتم فنچه ،اینجوری که از دست میری دختر 
یه لقمه بزرگ گرفتم و به سمت دهنش بردم 
_بخور ،من زن لاغر دوست ندارم 
از خجالت سرخ شد و بی حرف لقمه رو از دستم گرفت 
بلند شد و واسه خودش چایی ریخت
_واسه منم میریزی؟؟؟
سری تکون داد و واسه منم ریخت 
وقتی میخواست به من بده پاش یه لحظه لیز خورد و دستش سوخت 
جی.غ بلندی کشید و لیوان از دستش رها شد و شکست 
من کفش پوشیده بودم اما اون نه 
مامان هراسون به طرفمون اومد
_مامان نیا نزدیک پات زخم میشه 
نارین اشک میریخت 
_وای اقا شاهان داره می سو.زه ،وای 
دلم لرزید 
توی بغلم بلندش کردم  تا شیشه توی پاش نره و به سمت بیرون از آشپز خونه رفتم 
روی کاناپه گذاشتمش 
اشکاش بیشتر ریخت و بلند گریه کرد
مامان با نگرانی کنارش نشست 
_وای چیشدی عزیزم 
دستش سرخ شده بود ،پماد سو*ختگی رو اوردم و اروم به دستش زدم که جی.غ کشید و دستش رو کنار کشید 
_دستت رو بده به من نارین ،پمادش خوبه ،مسکن داره

•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••