دلبر اغواگر p7.s2☠️
🤡🚶♂️
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••
#دلــبر__اغــواگــر☘🧡!َ
「 #𝐏𝐚𝐫𝐭_17 」
اول میخواستم از کنارش برم اما بوی یاس موهاش وسوسه ام کرد کنارش بمونم
دستام رو محکم تر دورش پیچیدم
سرم رو توی موهاش بردم ،اصلا فکر نمیکردم بدون را.بطه اروم بشم اما عطر تنش ارومم کرد
کم کم به خواب رفتم
با صدای نا.له ای از خواب بیدار شدم
هنوز هوا تاریک بود
نگاهی به نارین انداختم
تو خواب میلرزید و نا.له میکرد
با دستای کوچیکش به سینه ام چن.گ میزد
اروم لاله گوشش رو نوازش کردم
_نارین ،عزیزم ،داری خواب میبینی
نا.له اش شدید تر شد
_نارین بیدار شو
چند بار محکم تکونش دادم که از خواب پرید
اول شوک زده نگام کرد
صورتش رو قاب گرفتم
_هیش چیزی نیس خانمم تموم شد
خودشو سریع انداخت تو بغلم ،دستاش دور کمرم پیچیده شد
منم متقابل محکم بغلش کردم
بلند بلند گریه میکرد ،سعی کردم ارومش کنم
کمرش رو نوازش میکردم
_اروم عزیزم ،بهم بگو چه خوابی دیدی ،بهم بگو تا اروم بشی
بینی اش رو به سینه ام مالید
_ایششش ،اب دماغت رو با من پاک نکن
حتی اسن شوخی هم حالش رو بهتر نکرد
بو.سه ای به گردن سفیدش و نرمش زدم
سرش رو از سینه ام جدا کردم
شونه هاشو گرفتم
_اروم بهم بگو چی دیدی ،بدون اینکه بتر.سی
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••