دلبر اغواگر☠️s2.p3
سلام بعد قرن ها🚶♂️🗿
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••
#دلــبر__اغــواگــر☘🧡!َ
「 #𝐏𝐚𝐫𝐭_13 」
نارین با خودش حرف میزد و میخندید
یکم جلو رفتم تا حرف هاشو بشنوم
_اقا شاهان یکم اخمو هست اما خیلی جذابه ،مخصوصا وقتی میخنده
بعد خودش نخودی خندید و ادامه داد
_خیلی بهتر از اقا شاهوعه ،مهربونه اما میخواد نشون بده خیلی خش.نه ،وای فقط وقتی لپم رو بو.سید ،یه حسی داشتم ،نمیدونم چی بود اما حس خوبی بود
بی طاقت جلو رفتم و از پشت بغلش کردم
هین بلندی کشید و صورتش به سمتم برگشت
_وای اقا شاهان تر.سیدم
_از کی تا حالا اینجایی
_چند دقیقه اس
کنارش روی تاب نشستم
بوی عطر بدنش رو دوست داشتم
_اقا شاهان یه چیز بگم ؟
به نیمرخ بچه گونه اما جذابش خیره شدم
_بگو ،چی میخوای ؟
یکم دست دست کرد ،معلوم بود می تر.سه حرف بزنه
_نتر.س کاریت ندارم حرفت رو بزن
_اقا شاهان میشه ..میشه من برم مدرسه ؟؟
با تعجب نگاش کردم
_مگه نمی رفتی.؟؟
_میرفتم اما بعد از این موضوع بابام نگذاشت
دلم واسه معصومیت بیش از حدش گرفت
لب های سرخش مثل انار میدرخشید
خوی بدجنس و شیطونم بیدار شد
_به یه شر.ط
با چشمای خوشحال نگام کرد
_هر چی باشه قبوله اقا شاهان
_به شر.طی که کار نیمه تموم دو شب پیش رو تموم کنیم
اول نفهمید اما بعد سرخ شد مثل لبو
_چیشد؟؟قبوله؟؟
لبش رو زیر دندونش کشید
ناخواسته عشو.ه میریخت و دل میبرد
_اما من می تر.سم ،در.دم میاد
توی بغلم کشیدمش و سرش رو روی سینه ام گذاشتم
_نتر.س من مواظبتم گل دختر
_حالا قبول میکنی؟؟بالاخره باید مال من بشی ،جز اینکه صبر کنیم شاهو پیدا بشه و مال اون بشی
با تر.س سرش رو بلند کرد
_نه اقا شاهان ،لطفا منو به اقا شاهو ندین ،هر کاری میخواین بکنین ولی منو به اون ندین
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••