دلبر اغواگرp1.s2☠️
فصل جدید گذاشتم بیاین وسطط💃🏻
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••
#دلــبر__اغــواگــر☘🧡!َ
「 #𝐏𝐚𝐫𝐭_11 」
روی تخت خوابیدم و به آینده نا معلومم فکر کردم
نارین از سرویس بیرون اومد و کنارم خوابید
خیلی سریع خوابش برد ،منم با بوی عطر موهاش کم کم خوابم برد
با احساس چیزی روی صورتم کم کم بیدار شدم
یه چیزی روی گونه ام کشیده میشد
اروم لای چشمام رو باز کردم
نارین با دست های کوچیکش گونه ام رو نوازش میکرد
با تعجب نگاش کردم
وقتی چشمای بازم رو دید تر.سیده به عقب رفت
با چشمای شیطون نگاش کردم
_ادامه بده
خجالت زده کنار رفت
روی تخت نشستم و تو صورتش خم شدم
لب هاش سرخی عجیبی داشت و منو وسوسه میکرد
بو.سه سریعی به لب هاش زدم و سریع از اتاق خارج شدم
اگه یکم دیگه می موندم کار دست خودم و نارین میدادم
با مامان و بابا خداحافظی کردم ،به سمت شرکت رفتم و تا شب کار کردم
تو راه برگشت به پرهام زنگ زدم
_پرهام چند روزه حالم خوب نیس ،یه دختر باب میلم واسم بفرس
_ باشه داداش خیالت جمع
وقتی به خونه ام رسیدم روی کاناپه خوابیدم
تو فکر نارین بودم که یادم اومد بهش قول داده بودم ببرمش خرید
با دست زد.م تو پیشونیم ،وای اصلا حواسم نبوده
تو همین فکر بودم که زنگ خونه به صدا در اومد
در رو باز کردم
دختری قد بلند و زیبا نگام کرد
_اقا شاهان؟؟
بی حرف وارد خونه شدم
وارد خونه شد و هنوز ننشسته مانتوش رو در اورد
تاپ توری پوشیده بود که دار و ندارش رو نشون میداد
•••••┈•••✾✨🌻✨✾•••┈••••