النا # ۱
😊
معرفی
🍡= النا🪞=شیدا
النا دختری خاص هست که 13 سالشه و مهر امسال 14 سالش میشه. اون چشایی قهوه ای داره. موهایی شکلاتی و رنگ پوستی سفید.
اون تا حالا فقط یه بار دختر عمه هاش و پسر عمو هاش رو دیده توی جشن سالگرد ادواج مادربزرگش.
النا دوستانی هم داره به نام های شیدا ، پدرام و رامین .
النا توی آلمان زندگی میکنه. 10 سال پیش اون ها به اینجا مهاجرت کردن. و حالا النا توی یکی از بهترین مدارس کانادا درس میخواند و تمام دوستاش رو تو مدرسه پیدا کرده.
کل خوانواده ی انها توی همین کاناداست بجزء عمه ی النا. اون توی استرالیا زندگی میکنه. کل خانواده اون میشن عمه سمیه و شوهرش تورج و پسرشون هنری. عمو هومان و و همسرش باران و پسرشان لوکا. عمه هایدی و شوهرش توماج و دختراشون ملیکا و ملینا
(پیش پیش من فضول رمانم. گوش کن لوکا رو النا کرا..../ ساکت شو/ باید بگم / ساکت/ باشه)
اره اره لوکا ۱۴ سالشه و رو النا کراشه البته النا دوسش نداره. هنری هم جاست فرنده و ۱۳ سالشه . اما شیدا دختر تو دل برو کیوت. خوب بریم سراغ ملیکا و ملینا اونا تو استرالیا زندگی میکنم کلاً النا رو تو زندگیشون بیشتره یه بار ندیدن اونم جشن سالگرد مامان بزرگ و بابابزرگشون بوده. رامین از فرانسه اومده و اصلاً معلوم نیست فارس چیه و درست آلمانی صحبت نمیکنه. پدرامم یه پسر باهوش و خرخونه.
داستان: از زبان النا
۲۵ شهریور__ ساعت ۷:۰۰
با زنگ الارم بیدار شدام. لباس خوابم رو با یه هودی بهاریه کوتاه سبز و شلوار لگ سیاه عوض کردم. یه ابی به صورتم زدم و رفتم طبقه پایین پیش مامان ، بابا طبق عادت سر کار بود. من سر میز نشتم کنار عرفان و المیرا . مامان برام شیر و شکلات موسلی اورد ولی به بچه ها اب پرتغال و تخم مرغ داد اخه من ۶ سال بزرگترم. بعد تلویزیون دیدیم. و تلفن خونه زنگ خورد شیدا بود و " گفت واسه تولدم نقشه دارم یا نه؟= کی واسه روز ۲۰ مهر از ۲۵ شهریور نقشه داره ؟ = میدونم ولی اگه می خواهی ملینا ، ملیکا ، هنری و لوکا رو دعوت کنی الان وقتشه دختر
🍡 اه اونا مثل هر سال نمیان مگه اسکلاً از استرالیا پاشن بیان آلان اونم واسه یدونه تولد؟
🪞 حالا سوال که عیب نداره اصلا ایمیل بزن.
🍡آه
🪞 اووو ببخشید یادم نبود نه گوشی داری نه لپ تاپ نه کامپیوتر. خوب با گوشی بابات چی ؟
🍡حالا یه کاری میکنم. بای
🪞 بای