✨️بر روی دریا✨️_P1
سلام توت فرنگی ها🍓🌈
رمان جدید آوردم🍓🌈
برو ادامه مطلب پارت ۱ رو بخون🍓🌈
افسانه ها قادر به اثبات واقعه های درونشان نیستند،
اما این داستان افسانه نیست! واقعیت است...
__________________________________________________________________________________________________
ویولت بر روی دریا کتاب میخواند.
ورقه های کتاب را به آرامی درون آب ورق میزد.
خورشید درخشان و دریا بلورین و ثابت بود.
ویولت در آب نفس میکشید و نفس های او همانند حباب های بلورین بر روی دریا جمع میشدند.
ویولت از شرایت لذت میبرد.سکوت کامل.سکوت و آرامش برای او مهم ترین چیز هنگام کتاب خواندن بود.
اما چند لحظه بعد یکی از قایق های سید ماهی سکوت را شکست.
ویولت عصبی شد و دم پولکی اش را تکان تکان داد تا بر روی دریا برسد.پولک های او کم کم محو میشدند و گوش های دراز و آب شش های کنار گردنش هم همینطور.چشمان او از حالت آبی مرمری و قلب گونش در آمدند و به رنگ خاکستری تغییر شکل دادند.ویولت به دریا رسیده بود.
قایق سید ماهی با سر و صدایش دریا را تکان تکان می داد.آنها تور سید ماهی را بر روی دریا انداختند تا ماهی سید کنند.ویولت نمی توانست تحمل کند و داد زد:چیکار میکنید؟!
مرد ماهی گیر با غرور و تمسخر جوابش را داد:همون کاری که بقیه واس پدل درآوردن انجام میدن!
ویولت بازهم داد زد:این منطقه حفاظت شده اس! این کار غیر قانونیه! ماهی های اینجا دارن منقرض میشن و تو به فکر پول درآوردنی مردک احمق؟!
مرد ماهی گیر با غرور گفت:تو اصن کی هستی که داری به من دستور میدی؟! هان؟! توهم سید میکنم و به عنوان خدمتکار میفروشمت!
چشم های ویولت قرمز شدند و برق میزدند.گوش های دراز و پولکی اش به جای آبی قرمز شدند.دندان های نیش تیز و درخشنده به درخشندگی زمرد ظاهر شدند.به جای دم پری دریایی دمی همانند شیطان قرمز و پولکی درآورد و داد زد:من ویولت وانیلی وانسی ملکه ی هفت دریا هستم!
__________________________________________________________
خب این پارت هم تمامید✨️🫐
پارت های بیشتر بستگی به همایت شما داره✨️🫐
بای بای✨️🫐