شکسته عشقیp5
💝💝
آدرین از خواب بیدار شد دید که مرینت نیست در حال خانه رفت دید که برادر مرینت یا همان لوکا این جاست
لوکا:سلام آدرین
آدرین:مرینت کجاست
لوکا:به من چه رفت پیشه پدر مادرش
آدرین:تو اینجا چیکار میکنی
لوکا:مرینت بهم گفت بیام اینجا تا تو نگران نشی
آدرین:خوب خوب الان نگرانم
لوکا:خواستی بیدار نشی
آدرین:برو بابا الان مرینت کجاست
لوکا:همون جایی که پدر ماددش هست
آدرین:خوب من برم فرودگاه تو نمی خوای بیای
لوکا:اون با جت شخصی رفت
آدرین:خوب بیا ما هم با جت شخصی بریم خدمت کار
خدمت کار:بفرمایید
آدرین:کوفت ساک را بده
خدمت کار:بفرمایید
آدرین:لوکا بیا دیگه
لوکا:آمدم
آدرین: این ساک را از کجا اوردی
لوکا:به توچه
آدرین:بریم
لوکا:بریم
راوی:آنها سوار جت شخصی شدن و رسیدن به ژاپن پیش مار و پدر مرینت آنها سوار تاکسی شدن و رسیدن خانه مادر پدر مرینت
لوکا:مرینت پدر مادر کجا رفتن
مرینت:رفتن بیرون قدم بزنن آدرینم اومد
لوکا:بله که آمد
مرینت:آدرین
آدرین:مرینت
آنها لب هم دیگه را بوسیدن