شاهدخت خال خالی
برو ادامه مطلب
فلش بک :
از زبان مرینت
استاد: لیدی باگ و کت نوار عزیز شما دو راه بیشتر ندارید یا به زندگی آدیتون برگردید یا همین جوری بمونید
لیدی باگ : استاد من توی این حالتم می مونم
کت نوار : منم
پایان فلش بک
لیدی: آخه چرا من باید این شکلمو می خواستم چرا؟ آخه حدفم چی بود ؟ کتی تو میدونی؟ واییی دارم دیوونه میشممم. کتییییییی کجایی تو ؟
کتی: دیوونه که هر دومون شدیم. کی می تونه ۳ سال یک شکل زندگی کنه ؟ ولی اگه خسته شدی پیشنهاد من هنوز هستا
لیدی : نه دست شما درد نکنه نخواستیم پیشنهاد ازدواج به من می ده
صدای در دینگ دینگ
لیدی : من باز می کنم
پست چی : خانوم لیدی باگ نامه دارید
لیدی : بده بخونم
........................................
سلام بر لیدی باگ و کت نوار
شما به قصر ملکه الیزابت دعوت شدید.
برای کاری بسیار مهم هرچه سریع تر خود را برسانید.
امضا ملکه
........................................................................لیدی : کتی یه دونه از اون پنیر های فضاییت بخور بریم
از زبان راوی:
لیدی باگ و کت نوار خوراکی های جادویی شون رو خوردن و راه افتادن به سمت قصر ملکه در انگلیس توی راه کلی با هم حرف زدن رسیدن به قصر
از زبان کتی :
توی راه کلی با لیدی حرف زدم تا رسیدیم قصر توی قصر جادو همون رو غیر فعال کردیم و از یه خدمت کار پرسیدیم ملکه کجان گفت توی باغه از اتاق عکس ها ، سالن اصلی ، اتاق لباس و اتاق سرگرمی گذشتیم تا به راه پله ای که به باغ می رفت رسیدیم از پله که پایین رفتیم به هزار توی باغ رسیدیم با صد بد بختی ردش کردیم که دیدم تازه اول راهِ باید از مزارع رز ، آفتاب گردوند ،هزار توی ذرت و مزرعه ی پرتقال بگذریم.
آقا ما به زور از رزا گذشتیم که متوجه شدم لیدی جونم داره یه چیزی زیر لب میگه یکم توجه کردم دیدم می گه ( لعنت بهت فو لعنت بهت فو ) گفتم جی شده گفت بابا دارم استاد رو لعنت می کنم که اگر وصیت نمی کرد از نیرو هامون برای نفع خودمون استفاده نکنیم العان پیش ملکه بودیم.
پایان پارت یک بوس بوس