𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 𝐥𝐢𝐞💋
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟏𝟏
.
از زبان ماریا
داشتم تشنگی میکشیدم که جک وارد شد و به سمتم اومد و کنارم وایساد و گفت
جک: امیدوارم امروز نظرت عوض شده باشه
من: من هیچ وقت نظرم عوض نمیشه
جک: ولی اینطوری نمیمونه_ فلورااااا فلورااااا بیا اینجا
با صدا قدم های فلورا که داشت میومد سمتم نگاش کردم
فلورا: چیه بیبی بام کاری داشتی
جک از جاش بلند شد و منم 2 ثانیه بعد از جام بلند شدم و دیدم جک داره میره سمت فلورا و کنارش یعنی جایی که دهانش کنار گوش فلورا باشه وایساد و دمه گوشش یک جمله ای گفت و رفت و فلورا اومد سمتم و گف
از زبان فلورا
جک از جاش بلند شد و اومد سمتم و گفت: اشکشو در بیار
و رفت منم رفتم سمت ماریا یک لبخند بدجنسی زدم و گفتم: مطمئنی اون نامزدت دوست دارم؟
ماریا: اره
من: ولی اگه دوست داشت میومد دونبالت ولی پیدات نکرد گوش کن تو فقط ارزشت همون ساعته ولی خودت بی ارزشی در حد دوست داشتن هم نیستی از اون برادرت نگم میدونستی برادرت ازت متنفره و پسر عموتو که نگم اون فقط داره بات ازدواج میکنه چون اونم ساعت رو میخواد ولی اون ساعت ارزشی نداره فقط مثل یک کلیده و اون کلید فقط 8 تا برگه بمون میده ولی خودتی بدون همه دوست دارن بخاطر اون خونی که تو انگشتت داری
ماریا: اصلان اینجوری نیستش پیتر منو دوس داره
من: ولی تو از کجا میدونی که اون از قضیه ثروت و خون در انگشتت خبر نداره واو خو حتما خبر داره تو میدونی چقد چیز تو گاوصندوقه
من: حالا هر چقدر باشه ولی تو نمیتونی اشک منو اینجوری دربیاری
من: کلی مدارک و عکس های مهم و مدارک هایی که بخاطرش هزاران دلار بود میدن میدونستی جک فکر میکرد که با تو ازدواج کنه میتونه اون گاوصندوقم باز کنه ولی نتونست
ماریا: این حرفا رو من هیچ اثری نداره
من: باشه ولی تا دو روز دیگه همه خانوادت میان و تا اونروز اینجا میمونی
از زبان ماریا
فلورا: باشه ولی تا دو روز دیگه همه خانوادت میان و تا اون روز اینجا میمونی
و از اونجا رفت بیرون حالم بد بود یعنی نکنه پیتر فقط برا این گاوصندوقه دوسم داره
از زبان پیتر
داشتم درباره همسر سابق ماریا تحقیق میکردم و هیچی نتیجه نداشت ماریا هیچ وقت درباره همسر سابقش حرفی نمیزد که یکی از کارمندام اومد داخل و گفت
یکی از کارمند ها: سلام قربان ما تمام تحقیق هارو انجام دادیم و به دو نفر شک داریم مطمئنیم کار این دونفره
من: خب کی؟
کارمنده: خانم فلورا دامِرال و اقای جک سویین
من: چییییییییییی؟؟
کارمنده: چی شد
من: خو فلورا دوستشه و جک هم همسر سابقه بدو بدو سریع باید رد ماریا رو بگیرین
کارمنده: چشم
و رفت بیرون و برام عجیب بود چرا دو نفر و چرا دوست صمیمیش و شوهر سابقش واو
از زبان اریک
مامانم هنوز گریه میکرد منم تو گروه خانوادگی گفتم که ماریا نیست و دزدیده شده و به 5 نفر هم رنگ زدم و گفتم ماریا نیست ولی قرار بود ماریا عروس بشه ولی الان میخوان لباس مشکی بیان
2 روز بعد از زبان اریک
ساعت 3 بود همه خانواده اومده بودم و رابرت هم تو خودش بود
من یکم با صدا بلند: همش تقصیر رابرته
رابرت: عه برا چی من
من: چون حس میکنم از یک چیزی خبر داری
رابرت: ........................................................
━━━━━━༺🖤༻ ━━━━━━
لایک کامنت فراموش نشه بایییی این پارتو بترکونین💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥