𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 𝐥𝐢𝐞💋
𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟗
اصن ممکن نبود او.ون فلورا بود واییی
من: چیکار فلورا داشتی این موضوع بین منو توست
و فلورا یک قدم دیگه اومد جلو و لباسشو کامل دیدم یک لباس لی بود که کوتاه بود واو و پایینش یک گره دارشو و یک دامن تا بالا زانو خیلی تعجب کرده بودم من اصلان چرا من اینجام من الان باید برم دادگاه و میخواستم از جام بلند شم که فلورا اومد سمتم هنوز برام تعجب اور بود اخه فلورا هیچ وقت اینجوری نمیپوشه و همین جوری داشت نیومد سمتم و وایسا یک لبخند شیطانی هی زد و دستشو گذاشت رو موهام و کلاه گیس شو رو دراورد واووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو یعنی کلاه گیس بوده و کلاه گیس شو کامل دراورد واییی باورم نمیشه اون موهاش مشکی بود که به پایین محو میشه باورم نمیشه میمون زشت از جام با سرعت بلند شدم و میخواستم برم که جک با سرعت اومد سمتم و یهو یک دستمالی اومد رو دهنم منم تنگی نفس داشتم سریع بیهوش شدم مث اینکه این کثافت کلییی ادم داشته
از زبان جک
به یکی از ادمام اشاره کردم و اونا هم ماریا رو بیهوش کردن
فلورا با لحن بدجنسی: بندازش تو انبار بزرگه
و منم به این ادمام گفتم که ببرتش
فلورا: مهریش خیلی زیاده میتونی بدیش؟
من: کی به کیه اصلان چرا بدم ولش کن
فلورا: میخوای چیکار؟
من: یک چند روز بدون آب نگهش می داریم و بعد گاو صندوقو باز میکنیم
━━━━━━༺🖤༻ ━━━━━━
ببخشید طول کشید