النا #۸
🍡النا✨امیرا🌵عرفان🌷مامان🪻پدر🌑فرانک🌿جودب🍁سوزی🏵️لیندا🍂آلیس🪞شیدا 🌀پل
امروز زودتر از همه بیدار شدم موهامو شونه کردن و یه عطر موی خوشگل زدم به موهام بعدش مسواک و ....
تصمیمم یادم نرفته باید مثل ملکه باشم یه ملکه همیشه خوشگله همیشه تمیزه و همیشه مرتبه البته یه ملکه خدمتکار در اتاقشو تمیز کنه ی از اونجایی که من خدمتکار ندارم خودم تمیز میکنم و تمیز نگه میدارم تا نیاز نباشه خدمتکار داشته باشم
حدوداً یه دو ساعتی میگذشت که کامل اتاقم تمیز شده بود
🌷النا پاشو دیگه امروز مدرسه داری
پاک یادم رفته بود
🍡اومدم
لباس فرمم رو پوشیدمو یه عطر خوش بو زدم موهامو حالت دادم و رفتم که داشته باشم یه روز ملکه واری رو
با وقار از پله ها رفتم پایین
صای جیغ و داد میومد
✨اون مال مننننننننه
🌵 نه واسسسه منه
من همیشه در این موقع ها داد میزنم ولی الان ملکه ام پس با خونسردی باید رفتار می کردم
🍡بچه ها آروم باشید این جا که طویله نیست
قیافه ها خیار عجیب یه من نگاه میکردن
🌵المیرا درست میبینم ؟؟
✨ اره درست میبینی اون به طرز عجیبی حتی تو فرمم قشنگ شده
🌷چون دختر منه
🪻ول کنین النا غذا میخوای
غذا رو خوردم عجیب بود همه خیلی نسبت به من عوض شده بودن حتی بابا رسوندم مدرسه و خیلی باحال بود
در ماشین رو باز کردم که یه دست جلوم دیدم
🪞بانوی من خوش اومدید 😂😂
🍡😂😂 خیلی بامزه بود شیدا
بعد دستشو گرفتم اومدم پایین
🪞 خیلی رو مغزت تاثیر گذاشته لباس دیروزتا مثل همیشه دیگه نیستی خانووووووم شدی
🍡 چی فکر کردی پس من خانومممممم
🪞 بیشوخی خیلی خوشگل شدی همیشه موهاتو این مدلی درست کن
خواستم جوابشو بدم که دیدم پل جلومونه
🌀خوب خودتو داری خوشگل میکنی اتفاقی افتاده
🍡ولمون کن پل
🌀نکنم چی میشه اینجا همه طرف منن
نگاهی به دورم کردم درست میگفت دورم دار و دسته ی پل حلقه زده بودن ترسیده بودم پل همیشه اینجوری رفتار می کرد.
🌑 با من طرف میشی
پل نگاهی به نگاهی به فرانک کرد و آروم جوری که نشنوه گفت حیف شد و رفت
منم با شیدا دیگه حرکت کردیم شیدا خواست حرفی بزنه که نفس عمیقی کشیدمو خودش فهمید وقت خوبی نیست و رفتیم تو کلاس
_______________________________
از این جذاب تر میشه ولی قرار نیست شما هم روی اتفاقات مدرسه فکوس کنین باشه
حالا اینم بگم واقعا حوصله پست نداشتم ولی خوب
❣️❣️❣️