تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

عشق یا نفرت پارت 2

عشق یا نفرت پارت 2

| سايه ماه

 

 

 

درد بدی توی پام حس کردم و افتاده بغل آرتان 

مایا: آخهههههههه 

آرتان: حالت خوبه 

مایا: خوبم ولی پام بد جوری درد میکنه

آرتان: آروم باش بیا بشین اینجا من الان زنگ میزنم دکتر 

مایا: نه لازم نیست من باید برم 

آرتان:تو هیچ جا نمیری همین جا هم میمونی

 تا من دکتر خبر کنم 

همين که حرفش تمام شد از اتاق رفت بیرون حتی 

فرست حرف زدن هم بهم نداد 

بعد ۲۰ دقیقه دکتر اومد و هی داشت میگفت 

چی بخورم چی نخورم چیکار کنم 

چیکار نکنم و منی که اصلا گوش نمیکردم 

فقط همین قدر فهمیدم که توی تصادف پام آسیب دیده الانم که میخواستم راه برم

پام پیچ خورده از این بدتر نمی‌شد با صدای دکتر به خودم آمدم

دکتر: فهمیدی چی گفتم 

مایا: بله 

دکتر: خوبه منم برم و اینکه یادت نره که داروها تو به موقع بخوری

مایا: بله 

وای خلاص شدم آخیش خوب حالا با این پام چیکار کنم بیخیال یه کاریش میکنم

داشتم با خودم حرف میزم که در باز شد

و آرتان با یه سینی غذا اومد

آرتان: گرسنه نشدی

مایا: چرا یه کم می‌تونم یه چیزی ازت بخوام

آرتان: چرا که نه چیزی لازم داشتی 

مایا: خوب میتونی واسم یه تاکسی بگیری

آرتان: تاکسی واسه چی 

مایا: خوب من که نمیتونم با این پام تا خانه ام پياده برم 

آرتان: حالا کی گفته قرار بری

مایا: ...

آرتان: ببین مایا تو هیچ جا نمیری چون تقصیر منه که تو الان توی این وضعیت هستی و تا خوب نشی هیچ جا نمیری 

مایا: ولی...

آرتان: تو هیچ جا نمیری همین که گفتم حالا هم بیا

غذا تو بخور

مایا: من کی اسممو رو به تو گفتم

هول کرد انگا انتظار این سوال رو از من نداشت 

آرتان:خوب چیزه توی کیفت یه کارتی بود اسمت 

روش نوشته بود 

مایا: آها

آرتان: اگر سوال پرسیدند تمام شده غذا تو بخور 

مایا:بله تمام شد

 

 

آرتان: چرا نمیخوری 

مایا: ممنون ولی سیر شدم 

آرتان: تو که چیزی نخوردی

میخواستم بگم پس این غذاها رو عمه من خورد 

ولی بیخیال شدم با حرفی که زد هم تعجب کردم هم خجالت کشیدم آخه یه آدم چقدر میتونه پرو باشه

آرتان: ببینم نکنه واسه دسشویی رفتن میگی سیر شدم نگران نباشه خودم میبرمت 

مایا: پسر تو چقدر پرو و بی ادبی بعدشم اصلا واسه اون نمیگم 

آرتان:ههههههه وای تو وقتی خجالت میکشی چقدر خوشکل میشی

مایا: ...

آرتان: پس چرا نمیخوری

مایا: خوب میگم سیر شدم

برای این که حرف رو عوضش کنم گفتم

مایا: گوشیم کجاست

آرتان:گوشیت روی میز من خاموشش کردم که کسی نتونه زنگ بزنه آخه تو بیهوش بودی بیا اینم گوشیت 

مایا: ممنون

گوشیم رو روشن کردم دیدم مامانم چند زنگ زده 

پس منم بهش زنگ زدم همین که زنگ زدم جواب داد 

مایا: سلام خوشکلم خوبی

مامان: کجایی از صبح صد بار زنگ زدم حواب نمیدی 

نمیگی که نگرانت میشیم 

مایا: ببخشید که نگرانت کردم گوشیم خاموش شده بود روشن نمی‌شد حالا بگذریم خوبی

مامان: خوبم خودت چطوری 

مایا: خوبم عزیزم بابا خوبه

مامان: بابات هم خوبه الان خونه نیست رفت بیرون 

مایا: دونی جونم کاری نداری من برم 

مامان: تو آدم بشو نیستی نه عزیزم مواظب خودت باش راستی یه گوشیه دیگه واسه خودت بگیر که دیگه اینطوری نشه

مایا: باشه خدافظ

مامان: خدافظ

گوشی رو قطع کردم دیدم که آرتان داره می‌خنده گفتم 

مایا: به چی داری میخندی 

آرتان: عجب دروغگویی هستی 

مایا: من دروغگو نیستم بعدشم مجبور شدم که دروغ بگم وگرنه الکی نگران میشد 

آرتان: اینجور که معلومه خیلی مامان تو دوست داری 

مایا: من دوسش ندارم عاشقشم 

آرتان: وای حسودیم شد 

مایا: تو چرا حسودیت شد

آرتان: آخه کسی اینجوری دوسم نداره 

مایا: من نمیدونم که کسی عاشقت هست یا نه ولی مطمئنم که مامان بابات دوست دارن 

آرتان: ولی ای‌کاش یکی عاشقم بود 

خنديدم و چیزی نگفتم که گفت

آرتان: من میرم پایین تو هم استراحت کن

حرفش رو که زد رفت بیرون از اتاق منم به سقف خیره شدم که نفهمیدم کی خوابم برد 

 

آرتان

از اتاق که اومدم بیرون رفتم به اتاق کارم یه سری کار داشتم که باید بهشون رسیدگی میکردم 

چند ساعت بعد

بلاخره کارم تمام شد خیلی خسته شدم 

گرسنه نبودم پس یه راست رفتم به اتاقم وقتی رفتم 

توی اتاق دیدم مایا خیلی ناز خوابیده نشستم روی تخت موهاش رو نوازش کردم  

مایا میدونی که خیلی دوست دارم نه نمیدونی

آخه از کجا باید بدونی تو که همین امروز با من

آشنا شدی درست که منم همین امروز دیدمت

ولی با همون نگاه اول عاشقت شدم حاضرم به

خاطر تو هر کاری بکنم هر کاری یه بوسه به

موهاش زدم و کنارش دراز کشیدم و خوابیدم 

 

مایا

مایا: از خواب بیدار شدم حس کردم یه چیزی روم هست نگاه کردم دیدم آرتان کنارم خواب و بغلم کرده که جيغ کشیدم 

مایا:عههههههههههههه

آرتان رو هول دادم و سریع نشستم که پام خیلی درد کرده 

آرتان: حالت خوبه چی شده جایت درد میکنه

مایا: تو اینجا روی تخت کنار من چه غلطی میکنی 

آرتان: اینجا اتاق منه این هم تخت منه و غلط خاصی نمیکردم فقط خواب بودم 

مایا: پس من اینجا توی اتاق تو روی تخته تو پیشه تو چه غلطی میکنم

آرتان: غلط خاصی نمیکردی فقط خواب بودی همین 

 

پایان تا پارت بعد بای