عشق نا تمام p4
💖💖
آدرین:عه
مرینت:خوب من برم
آدرین:نه وایسا من به تو علاقه دارم
مرینت:ها اما اما من نه نه
آدرین:مرینت ما دو پرنده عاشق هستیم
مرینت:بیمزه
آدرین:مرینت تو من رو دوست نداری
مرینت:نمیتونم بگم نه تو تو من رو دوست نداری
آدرین:دارم
مرینت:نه من عاشقت نیستم
آدرین:ها
مرینت:ببخشید برو حالا من باید برم چین
آدرین:نه مرینت تو باید بمونی
مرینت:نمی تونم خواهرم میکشتم
آدرین:قلت میکنه اصلا بیا خونه من
مرینت:نه من نمی تونم بیام خونه تو
آدرین:چرا
مرینت:من من نمیتونم بیام دیگه
آدرین:بگو من عاشق توهم
مرینت:ولی من نیستم
آدرین:بگو بگو دیگه
مرینت:نمی تونم بیام جلوی پدر مادرت
آدرین:همین
مرینت:آره
آدرین:اون ها داخل خونه خودشونن
مرینت:واقعا اما تو که ازدواج نکردی کردی
آدرین:نه کلا پدر مادرم یه خونه جدا برام گرفتن
مرینت:چه خوب من که گیر خواهرمم من دیگه برم
آدرین:نه بیا خونه من
مرینت:ممنون
آدرین:بریم
راوی:آنها به خونه رسیدن
مرینت:خونت خیلی بزرگ و عالیه خوب من کجا بخوابم
آدرین:پیش من
مرینت:آممممم نه نه اصلا
آدرین:چرا
مرینت:خوب دیگه نمیشه من جدا میخوابم
آدرین:هر جور راحتی
مرینت:ممنون