شاهدخت خال خالی p3
هااااییییییی
هایییییییی من بعد یک سال برگشتم و خوب گفتم چه خوب میشه با یک رمان قدیمی برگردم 😁😁
>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<>.<
دختر وسط حرفم پرید و گفت نظرتون راجع به یه کتاب چیه شاید هم دوست داشته باشید موسیقی گوش کنید البته پیشنهاد خودم به شما نقاشی کشیدنه
خیلی شبیه خودم بود پس بهش گفتم که همشو برام بیار
دختر رفته بعد چند دقیقه با یه موزیک پلیر چند تا دونه کتاب و یه دفتر و مداد اومد داخل گذاشتشون روی میز بهم گفت کار دیگهای با من ندارید منم بهش گفتم که اگه میشه بشیم و با هم حرف بزنیم یهو لبخند روی لبش محو شد گفت که نمیتونم بیشتر از این دیگه داخل اتاق بمونم چون ملکه گیر میده.
و یه دست تکون داد و رفت بیرون. قبل از اینکه بره بهش گفتم که به کت نوار بگن بیاد اینجا. چون واقعاً زشت بود جلو دختر ۱۸ ساله و همکاره ۱۰ سالم بگم کتی.
بعد حدوداً ۵ ۶ دقیقه ه داشتم آهنگ گوش میدادم کتی اومد تو
کتی: با من کاری داشتی خال خالی
لیدی:کت نوار
چشاش گرد شد گفت تو الان منو کت نوار صدا زدی میدونی چند ساله اینجوری صدا نزده بودی چی شده یاد خاطرات قدیم افتادی
لیدی: نه؟ کی گفته؟ راستش راجع به پیشنهادی که بهم داده بودی راجع بهش بیشتر فکر کردم.
کتی : یعنی نظرت عوض شده
لیدی : اره بیشتر جوابم نه شد
چهرهاش یهو از اون قیافه پر ذوق به اون قیافهای که تازه فهمیده بود سر کاره تبدیل شد
کتی : مرض داری؟؟؟
لیدی : تو مرض نداشتی گفتی دست من دستکش کنن
کتی: 😅😅😐😐🫥
لیدی : حالا تو خودت نرو ملکه نگفت چقدر دیگه سمتامون آماده میشه؟؟کتی؟ کتی به من نگاه کن.
کتی: چرا گفت!
لیدی: یوهو من چی شدمممممم
کتی : ملکه گفته سوپرایز هست تا هفته دیگه بهتون میگیم
لیدی: وایییییییییییی (جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
کتی: ترو خدا بسهه.....
______________________________________________
خوب دیگه بسه بازم فعالیت دارم منتظر باشید ❣️
لایک و کامنتا +۵ باشه پارت بعدی هم امروز میزارم