تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 lie💋

𝐎𝐮𝐫 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐚 lie💋

| 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖

𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟐


𝐌𝐚𝐫𝐢𝐚:

اریک با داد: تا الان کدوم گوری بودی

من: بیرون داشتم قدم میزدم


اریک: چرا دیر اومدی؟


من: یکم زیاد از خونه دور شدم


و بعد رفتم تو اتاقم و داشتم به کارای که پسره بهم داد نگاه میکردم داخل کارت اسمش پیتر نوشته بود و شماره تلفن اینا... و منم که با یک دیدار کوچولو عاشق نمیشم و زدم زیر گریه زیاد بلند گریه نمیکردم و چون اریک اتاقش بهم نزدیک بود شنید و اومد تو اتاقم و اومد کنارم نشست و منم گریه کردم


اریک: بابا ولش کن دیگه اصن فراموشش کن


من با گریه: اخه چجوری من خیلی دوسش داشتم


اریک: عه بس کن دیگه الان 4 ماهه سرمو خوردی اینقدر گریه نکن کسی که ولت کرده ارزش نداره


من: یعنی چه ولم کرده ما که دوست نبودیم نمیدونم چی شد یهو اومد تو اتاقم بهم گفت میخوام طلاقت بدم


اریک: حتما یک گندی زدی بعد 2 سال اومده میگه طلاق  ولش کن اصن میخوای برم بکشمش


من: ولم کن من الان ناراحتم وقتی که کسی که دوسش داری از پیشت میره اینجور میشه اینجوری میشه باید کنار برادر زندگی کنیم و بله اونم ما رو اذیت میکنه


اریک: من چیکار کردم


من: اینکه همیشه بم شک داشته باشی

و بعد اریک رفت بیرون نمیدونم کجا رفت هیچ وقت بم نمیگه کجا میره و منم کارتو برداشتم و گوشیمو برداشتم و شماره پسره رو گرفتم و داشت بوق میخورد نگاه کارت میکردم و فامیلیش گاسمین هست و گوشیو برداشت

من: سلام آقای گاسمین ماریانا هستم گفتید تماس بگیرم


پیتر: سلام بله میخواستم بگم میشه به ادرسی که پیامک میدم بیاید


من: امم حتما با همین شمارتون میفرستید و اینکه برادرم من ماشینو برده میشه خودتون بیاید دنبالم


پیتر: بله حتما شما ادرسو بدین و منم تا نیم ساعت دیگه دمه دره خونتونم


و قطع کرد و منم ادرس خونه رو دادم وایی چقده زود صمیمی شدیم باورم نمیشه دارم میرم و بعد رفتم دمه کمدم و ساعت 9 شب بود و یاد اریک افتادم نکنه بیاد خونه ببینه من نیستم میکشم نه بابا اون تا 2 شب نمیاد و دره کمد رو باز کردم

لباس بنفشم رو پوشیدم و کیفم رو برداشتم

و 5 دقیقه وقت داشتم و رفتم سمت میز ارایشم و برق لب زدم لبام صورتی شد و بعد ریمل و خط چشم زدم و رفتم دمه در و تا دره خونه رو باز کردم اقای گاسمین هم همزمان با من رسید و بعد سوار شدم و ماشینش یک بنر مشکی بود و سلام کردم و اونم سلام کرد و حرکت کردیم

پیتر: با برادرت زندگی میکنی؟


من: اره


پیتر: بد نمیشه مارو باهم ببینه


من: بد نمیشه افتضاح میشه نمیدونم کجا رفته


پیتر: مشکلی پیش نمیاد


من: ببخشید اقای گاسمین شما منو تز کجا میشناسید


پیتر: اون دو باری که با برادرت اومدی با شرکت ما قرار داد ببندی دیدمت


من: اقای گاسمین فکر نمیکنید بده که 3 بار دونبال من راه افتادین


پیتر: فقط همون یک بار بود و یک سوال میگم ازدواج کردین


من: اگه ازدواج کرده بودم که الان با شما نبودم ولی یک بار ازدواج کردم


پیتر: ببخشید اینجوری میگم ولی........


میخواست حرفشو تموم کنه که رسیدیم و یک کافه شیک بود و رفتیم داخل و رو میز دو نفره نشستیم و دو تا هات چاکلت سفازش دادیم


من:  میگفتید

 

پیتر: اوه اره میگم ببخشید اینجوری میگم طلاقش دادی؟


من: طلاقم داد اقای گاسمین شما اینارو از کجا میدونید


پیتر: بعضی وقتا اریک برام میگه میگم امم که که حرفم عجیبه ولی میشه بعضی وقتا باهم بریم بیرون و اممم


من: منظورتون رو فهمیدم ولی اقای گاسمین اریک خوب مشکوک میشه  میفهمه میکشم


پیتر: اسمم پیتر هست میتونید بهم بگید پیتر باشه؟

 

من: اممم ولی اخه نمیتونم


پیتر: چرا نمیتونی بگو پیتر

 

من: نمیشه


پیتر: چرا نمیشه بگو پیتر بگو برا یک دوستی ساده میتونی اسمم رو بگی بگو


یک نفس عمیق کشیدم و من: پیتر پیتر


و بعد هردومون زدیم زیر خنده  و خندمون قطع شد


پیتر: اسمت توهم ماریانا بود

 

من: اسمم ماریا هست ولی بم میکنن ماریانا

 

پیتر: باشه ماریا

 

و زدیم زیر خنده و هات چاکلت اوردن و خوردیم و بعد بلند شدیم و رفتیم تو ماشین و منو برد خونه باهم خداحافظی کردیم و وارد خونه شدم خداراشکر اریک خونه نبود و امروز خیلی بهم خودش گذشت الان ساعت 10 نیمه شب بود و لباس راحتی پوشیدم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم و ..................

━━━━━━༺💚༻ ━━━━━━

لطفا حمایت کنید و قراره داستان هیجانی و جالب بشه. 

و غمگین