تصویر هدر بخش پست‌ها

عمارت رویایے..❥

dream mansio

تنها عشقم پارت4

تنها عشقم پارت4

| Starnge thing

خب گفتم کامنت ها بالای ۱۰ و ۱۱ تا کامنت خورد پس میزارم

برو ادامه

چشمام رو باز کردم سرم خیلی درد میکرد

آدرین تخت کناریم بود الکس...؟ 

آروم و با صدای ضعیفم گفتم

_الکس؟

=سلام مری

_تو اینجا چیکار میکنی

=من.....

"خانم دوپنچنگ

_بله؟

"یه خبر دارم براتون

_بفرمائید

"شما......باردار هستید

_چی؟؟؟

=😲

+مرینت چه خبره؟

_ه ه هیچی

+الکس مرینت چش شده

(زنت باردار بعد میگی چش شده)

=مرینت بارداره

+😲😲😲😯😯

+م مرینت واقعاً؟

_آره

🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

+وای نمیدونم چی بگم واقعاً

(نویسنده:منم نمیدونم دیگه چی بنویسم)

"خانم سر شما خدارو شکر ضربه ی شدید نخورده و میتونید با همسرتون برید

_واقعا ممنونم خانم پرستار

=من میرسونمتون

_ و + : ممنون الکس

توی ماشین

_سرم درد میکنه

+میخوای بریم دکتر ؟

 _نمیدونم

 

 

خب دیگه میریم به۶ ماه آینده

 

 

 

_نه آدرین نهههههههههههه

و یه حادصه ی دردناک

من الان تو تیمارستان بستریم و ۳ ماه دیگه جولیا بدون پدر به دنیا میاد

_من واقعانمیتونم جولیا رو بزرگ کنم من یه روانیم

 من نمیتونم

من نمیتونم

"خانم ؟

_بله

"بهترید؟

_نه من دیوونه شدم فک میکنی خوب باشم

"معذرت میخوام

_بگو چیه

"شما تنهایی میتونید بچه‌تون رو بزرگ کنید

_فکر میکنی بتونم😠

"باشه ببخشید

 

 

 

 

 

خب دیگه پارت بعد پارت آخره البته فکر کنم

 

برای پارت آخر ۵ لایک ۶ کامنت

(الان میگید خیلی کم بود ، من میخوام یه رمان دیگه بنویسم)

 

 

 

 

بای بای